مهدى منتظر(علیه السلام) و پايان سير تاريخ ظهور

نويسنده: سامى بدرى
مترجم: عبداللَّه امينى


بيشتر فلاسفه پوزيتويست به ويژه ماركسيستها در سده نوزدهم و بيستم، درباره سنتها و مرحله‏هاى تاريخ به بحث پرداخته‏اند. بهترين دستاوردى كه ماركسيسم، به انديشه بشرى تقديم كرد، اصل جبر تاريخى1 و كوشش براى كشف سنتها و مراحل تاريخ، نيز اهميت شناخت قوانين آن براى پيش‏بينى مسير حركت تاريخ و پيامدهاى آن بود. ماركسيسم درباره شناخت سنتهاى تاريخ و نقش آن در ارتقاى بينش و آگاهى انسان و تأثير فعاليتهاى مثبت در رويكرد مرحله تاريخى كه انتظار آن مى‏رود، نيز كاوش مى‏كند.
اما ماركسيسم با انكار وجود خداى متعال و تحريف دين الهى در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد، كه پيامد آن، عدم موفقيت در كشف مراحل كلى حركت تاريخ و شناخت سنتهايى است كه مقطع كنونى و گذار را به مرحله آينده انتقال مى‏دهد و در پايان محتومى نگه مى‏دارد.
انديشه بشرى از راه افكار ماركسيستى، در سده 19 ميلادى، جبر تاريخى را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبرى تاريخ و قوانين كلى آن پرداخت، اما در كشف خود به راه اشتباهى رفت.2 در مقابل، انديشه نبوى، از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش، تصور خود از حركت جامعه بشرى را براساس جبر تاريخى نهاد و انديشه‏اى روشن از سنتها و مراحل تاريخ را تقديم كرد.
ميراث دينى يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركى را درباره سنتهاى تاريخى به گزارش پيامبران، دربر دارد و پژوهشگران مى‏توانند بگويند باور دينى به سنتهاى تاريخى، از مهم‏ترين و اساسى‏ترين اعتقادات مشترك ميان اديان سه‏گانه اسلام، يهوديت و مسيحيت است.
مايلم تأكيد كنم متون دينى كه ميراث اديان سه‏گانه مذكور است، اطلاعات يكسانى توسط شخصيتهاى تاريخى ارايه مى‏دهد كه حركت و نهايت تاريخ براساس آن پايه‏ريزى مى‏شود.
بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركى درباره نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشه‏هاى همخوان شخصيتهاى تاريخى است كه از متون دينى به دست مى‏آيد. به سبب وجود متونى كه از شخصيتهاى تاريخى سخن مى‏گويد، قرائتها و تفسيرهاى گوناگونى يافت مى‏شود كه ما را در برابر مصداقهاى مختلفى از يك انديشه قرار مى‏دهد. البته راه گفت‏وگوى آرام علمى براى اديان سه‏گانه و گرايشها و مذاهب، براى راه‏يابى و وصول به قرائتى يكسان از متون، باز است.
پس از اين مقدمه مى‏توان گفت:
به اعتقاد شيعه، وجود مهدى موعود، حجةبن‏الحسن‏العسكرى، فرزند حسين مظلوم و شهيد، با مراحل و سنتهاى سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامى پيامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجيل گفته‏اند.
سير اعتقادات شيعى، به گواه ميراث معتبرش، مدعى است كه مهدى موعود(علیه السلام)، قهرمان پايان تاريخ است. متون شيعى، مهدى موعود(علیه السلام) را «محمدبن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم شهيد» مى‏داند. متون دينى مسيحى و يهودى نيز وى را مشخص كرده‏اند.
گواه انديشه ما، تأكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ، به خواست خدا حتمى است و خداوند در قرآن و كتابهايى كه بر پيامبران پيشين فرستاده، آن را بيان كرده است. قرآن تأكيد دارد كه خبر بعثت پيامبر مكى، در تورات و انجيل هست. اهل بيت(علیه السلام) در سخنان خود تأكيد دارند كه كتابهاى پيشين [تورات و انجيل] به محمد و اهل بيتش بشارت داده است. على و حسين و مهدى(علیه السلام) در اين كتابها نام برده شده است، چنانكه از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام برده شده است.

اعتقاد مشترك اديان سه‏گانه آسمانى درباره پايان تاريخ

پيروان اديان سه‏گانه آسمانى (مسلمانان، مسيحيان و يهوديان) باور دارند آينده نهايى مسير زندگى خاكى، پيروزى ايمان بر كفر، حاكميت حق و علم و عدالت اجتماعى و عبادت خداى متعال، وراثت زمين به صالحان، پايان خرافات و گمراهى و ستم و تمامى گونه‏هاى انحراف است. نيز اتفاق‏نظر دارند شخصى كه خداوند عهد و پيمانش را به دست او تحقق مى‏بخشد، از فرزندان ابراهيم بوده است و شريعتى كه بدان حكومت مى‏كند، آيين موسى نيست، بلكه دين پيامبرى است كه خداوند در آخرالزمان، وى را مبعوث مى‏كند و امى‏ها [اهالى مكه (ام‏القرى)] منتظر اويند.3
در قرآن كريم (سوره انبياء(21) آيه 105) آمده است:
و ما بعد از تورات، در زبور [داوود] نوشتيم [و در كتب انبياى پيشين وعده داديم] كه بندگان نيكوكار من، ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.
مزمور 37 كتاب مقدس خطاب به داوود چنين مى‏گويد:
كار اشرار تو را نگران نكند و بر گناهكاران حسرت مبر؛ زيرا مانند گياه، زود پژمرده مى‏شوند و مثل علف سبز، تند خشك مى‏گردند. بر پروردگار توكل كن و كار خير انجام بده. با خيال آسوده، در زمين سكنى گزين و امانتدار باش. به پروردگار اميدوار باش تا آرزوى قلبى‏ات را برآورد. راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توكل كن تا كارت را برعهده گيرد و بى‏گناهى‏ات را مانند نور، آشكار كند و مثل خورشيد تابان، حقت را ظاهر سازد. در پيشگاه پروردگار، آرام گير و با شكيبايى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آنكه به كمك نيرنگ، در تلاشش موفق مى‏شود، حسرت مبر. خود را از غضب نگه‏دار و خشم را ترك كن و براى انجام شر، متهور مباش؛ زيرا اشرار درمى‏مانند، اما نيكوكاران، خيرات زمين را به ارث مى‏برند و به فيض صلح و سلامت مى‏رسند... خير كمى كه راستگو داراست، بهتر از ثروت بسيار اشرار است؛ زيرا دستان اشرار به زودى مى‏شكند، اما پروردگار نيكوكاران را پشتيبانى خواهد كرد. پروردگار به روزگار افراد با كمال، آگاه است و تا ابد، ميراثشان پاينده خواهد بود... از شر دور باش و خوبى كن كه تا ابد آرام باشى؛ زيرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسايان حمايت و تا ابد آنان را حفظ مى‏كند. اما ذريه اشرار نابود مى‏شوند. درستكاران، خيرات زمين را به ارث مى‏برند و تا ابد در آن مى‏مانند. دهان راستگو، هميشه سخن حكمت‏آميز مى‏گويدو به سخن حق، برترى مى‏يابد. آيين معبودش، در دلش ثابت است و گامهايش متزلزل نيست. شرير در كمين درستكار است و تلاش در كشتن وى دارد، اما پروردگار نمى‏گذارد او به چنگ شرير افتد و به وقت محاكمه، محكوم گردد. منتظر [فرمان] پروردگار باش و هميشه در راهش رو، تا مقامت را رفيع كند و زمين را مالك شوى و شاهد نابودى اشرار باشى.
مى‏بينم شخص شرير [كه در دنيا به ظاهر] پرثمر و پرسايه مانند درختى سبز و ريشه‏دار در زمين اصلى خود است، پس از مدتى، ديده نمى‏شود. به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمى‏يابى.
كمال را در نظر گير و مستقيم بنگر؛ كه پايان چنين انسانى، سلامت است. اما همگى عصيانگران هلاك مى‏شوند و نهايت اشرار، فناست، ليكن رهايى و رستگارى نيكوكاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار كمكشان مى‏كند و از اشرار نجاتشان مى‏دهد و رهايى مى‏بخشد؛ زيرا زير حمايت پروردگارند.

اختلاف‏نظر مسلمانان، مسيحيان و يهود در هويت رهبر موعود الهى و كتاب وى

در هويت شخصى كه خداى متعال به دست وى، رخداد بزرگى را كه انتظار مى‏رود، به اجرا مى‏گذارد، اختلاف‏نظر است. مسلمانان، يهود و مسيحيان، نظرات گوناگونى درباره امتى كه رهبر بزرگ الهى، از آن است و شريعت الهى كه بدان عمل مى‏كند، دارند.
همگى مسلمانان معتقدند وى از ذريه اسماعيل و از فرزندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و از نوادگان فاطمه، دخت پيامبر است و امت اين رهبر [موعود]، امت محمد است و آيينش، شريعت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏باشد.
ابى‏داود و ابن‏ماجه و ابن‏حنبل و طبرانى و حاكم در مستدرك و ديگران از قول پيامبر روايت كرده‏اند:
اگر از دهر (دنيا) جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيتم را برمى‏انگيزاند كه زمين را چنانكه پر از ستم شده است، پر از عدل و داد خواهد كرد.
نيز فرمودند: مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است.
اما يهود و مسيحيان معتقدند كه وى از ذريه اسحاق، از فرزندان يعقوب و از نوادگان داود است. مسيحيان مى‏گويند: اين رهبر (موعود) اسراييلى، مسيح عيسى بن مريم است كه به دست يهود كشته شد. خداى متعال، وى را زنده كرد و از ميان مردگان برانگيزاند و به آسمانش برد و در آخر دنيا، وى را مى‏فرستد تا توسط وى، وعده‏اش را تحقق بخشد.
يهوديان مى‏گويند: وى (رهبر موعود) هنوز زاده نشده است.
آيه 20 اصحاح (سوره) 17 سفر تكوين (پيدايش) به وعده خداى متعال به اسماعيل اشاره دارد:
اى اسماعيل! سخنت را درباره وى [رهبر موعود] شنيدم. منم آنكه مباركش مى‏گردانم و رشدش مى‏دهم و توانش را بسيار بسيار مى‏كنم و دوازده رهبر مى‏زايد و امت عظيمى قرارش مى‏دهم.
«حنان ايل»، مفسر يهودى در حاشيه بر اين آيه مى‏گويد:

از پيشگويى اين آيه، 2337 سال گذشت تا عرب

(سلاله اسماعيل) [با ظهور اسلام در سال 624 م] امتى عظيم گردند. در اين مدت، اسماعيل مشتاقانه منتظر بود وعده الهى محقق شود و عرب بر عالم چيره گردند. ولى ما كه ذريه اسحاق هستيم، تحقق وعده الهى كه به ما داده شده بود، به سبب گناهانمان، به تأخير افتاد، اما حتماً وعده الهى، در آينده محقق خواهد شد. پس نبايد نوميد شويم.4
در سفر اشعيا، 111 آمده است:
از تنه «يسّى» شكوفه مى‏رويد و از ريشه‏اش، شاخه سبز مى‏شود. روح پروردگار، روح حكمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر «يسى» مستقر مى‏شود و شادى‏اش در تقواى پروردگار خواهد بود. به آنچه چشمانش مى‏بيند، قضاوت نخواهد كرد و به آنچه گوشهايش مى‏شنود، حكم نخواهد نمود. براى مسكينان، به عدل قضاوت مى‏كند و براى بينوايان زمين، به انصاف حكم مى‏نمايد. با دهان و زبانش، زمين را مجازات خواهد كرد و به نفسى كه از ميان لبانش بيرون مى‏شود، منافق را مى‏ميراند. او لباس نيكى مى‏پوشد و كمربند امانتدارى مى‏بندد. در نتيجه [و در پرتو حكومت عادلانه‏اش] گرگ با ميش خواهد زيست و پلنگ در كنار بره خواهد نشست و گوساله و شير درنده همدم خواهند شد و همه حيوانات با هم چرا خواهند كرد و بچه خردسالى، همگى را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و كره‏هايشان كنار هم خواهند بود. شير درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و كودك شيرخواره، در امنيت، كنار لانه مار، بازى خواهد كرد و بچه خردسال، دستش را داخل لانه افعى مى‏كند و بدو آسيبى نمى‏رسد. در هر كوه قدسى، آدميان اذيت نمى‏شوند و بدى نخواهند كرد؛ زيرا زمين، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنانكه دريا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب «يسى» پرچمدار [هدايت] امت خواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زير پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جايگاه «يسى» رفيع خواهد شد.
آيا رهبر موعود از فرزندان اسحاق يا اسماعيل است؟ تفصيل سخن در اختلاف مسلمانان و مسيحيان و يهود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است: پيامبرى كه امى‏ها [مردم يا اهالى ام‏القرى (مكه)] منتظر اويند، عيسى است يا محمد(ص)؟ وارث ابدى امامت ابراهيم كيست؟ آيا اسماعيل و ذريه برگزيده وى هستند يا اسحاق و فرزندان برگزيده او؟ و رهبر الهى كه بى‏آنكه گناهى كرده باشد، كشته مى‏شود و كشتن وى سبب هدايت بسيارى خواهد شد، كيست؟ چنانكه كشته شدن وى سبب حفظ و نشر دين مى‏شود و نسلى از ذريه او، روزگار درازى خواهند زيست و آينده روشن تاريخ بشريت، به دست آنان محقق خواهد شد.
علماى مسلمان و بسيارى از علماى يهودى و مسيحى، درباره اين پرسش كه «رهبر موعود از نسل كيست؟» و «پيامبر آخرالزمان كيست؟» بحث كرده و پيروى خود از پيامبر و اهل بيتش را اعلام نموده‏اند.5
درباره «كشته شدن رهبر موعود»، مسيحيان پيرو «پولس» به تفسير متونى پرداخته‏اند كه از مرد دردها و رنجها سخن مى‏گويد و چنانكه قوچ ذبح مى‏شود، كشته خواهند شد. اينان معتقدند وى عيسى بن مريم است. اما تطبيق متون، متناسب با او نيست؛ زيرا عيسى، ذريه و نسلى نداشت كه روزگار دراز يا كوتاهى زندگى كنند.

اختلاف شيعه و سنى درباره رهبر موعود

شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسكرى است كه سال 256 ق. متولد شد و پدرش [امام] حسن عسكرى بر امامت وى تصريح كرده است. سپس به اذن خدا، او غيبت صغرى و كبرى مانند عيسى نمود. غيبت صغرى هنگامى بود كه خدا، وى را از نيرنگ حكومت عباسى نجات داد. وى از هنگام تولد، مخفى مى‏زيست و پدرش او را [از ديده‏ها] پنهان مى‏كرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق. شيعيان را توسط وكيلانش (نواب اربعه) راهنمايى مى‏كرد. نيابت اينان 69 سال (261 تا 329ق.) به طول انجاميد.
غيبت كبرى، پس از وفات نايب چهارم (على بن محمدالسمرى) آغاز شد. به هنگام وفات، وى به شيعه گفت: نايبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولى‏اش را در آخر زمان ظاهر كند.
سنى‏ها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنيا مى‏آيد.
تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سنى درباره ولادت رهبر موعود و اين‏كه وى فرزند [امام] حسن عسكرى است يا در آينده متولد مى‏شود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايى معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مى‏شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبى خود، مسايل فقهى و تاريخى را روايت مى‏كنند.
تمامى شيعه از زمان قديم، اتفاق‏نظر دارند كه پيامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى كرده است. [امام] حسن عسكرى خبر داده است فرزندى دارد كه جانشين وى و مهدى منتظر است.
گواه شيعه بر بيان امامت الهى اهل بيت توسط پيامبر، «حديث ثقلين»6 و «حديث سفينه»7 است. دليل شيعه بر شمار امامان، «حديث اثنى‏عشر»8 است و گواه بر اين‏كه نخستين امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسين‏اند، «حديث غدير»9 و «حديث منزلت»10 و «حديث كسا» و «حديث الحسن والحسين سبط من الاسباط» است كه همگى در احاديث معتبر سنى روايت شده‏اند.
گواه امامت نه فرزند [امام] حسين، احاديث وصيت در كتابهاى معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر(علیه السلام) كه كلينى روايت كرده است:
يكون تسعة ائمة من ذرية الحسين بن على، تاسعهم قائمهم.
نه امام از فرزندان حسين‏بن على‏اند، كه نهمى قائم است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
آيا مى‏پنداريد اوصياى ما هر كه را بخواهند وصى مى‏كنند؟ نه، واللَّه! اين عهد و گفته‏اى به‏جا مانده از رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امامى پس از امامى ديگر است تا به وى [مهدى موعود(علیه السلام)] پايان پذيرد.
در خبرى ديگر است: تا به صاحب‏الامر ختم شود.11
مشخصه سيره ائمه نه‏گانه، در اختيار داشتن كتابهاى «جامعه» و «جفر» است كه امام على به نقل از پيامبر، در ديدارهاى خصوصى كه داشتند، نوشت و اخبار غيبى و كراماتى كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تأييد خداوند، ساخته نيست.
برادران اهل سنت كوشيده‏اند ادعاى نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعنى على(علیه السلام)، توسط پيامبر را رد كنند. اينان مى‏گويند: احاديث نبوى كه گواه ادعاى شيعه است، دلالت ندارد يا سند آن ضعيف است، اما علماى شيعى با سنى‏ها مناقشه كرده، اشتباه اهل سنت را بيان كرده‏اند.
برخى فرقه‏هاى شيعى به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته‏اند، اما علماى شيعى بدانان پاسخ داده‏اند.
برخى نويسندگان معاصر نيز مى‏گويند: مهدى متولد نشده است؛ زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسكرى، معتقد به ولادت مهدى‏اند. اين مطالب را «نوبختى» در كتاب فرق‏الشيعه و اشعرى شيعه در المقالات والفرق گفته‏اند.
جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامة اهل‏البيت و وجودالمهدى داده‏ام.

غيبت به معناى وانهادن عمل به احكام اسلامى نيست

غيبت به معنى توقف عمل به احكام اسلام نيست. چگونه مى‏تواند چنين باشد، در حالى كه وجود اوصياى پيامبر، براى حفظ اسلام است تا راهى صحيح براى كسانى باشد كه مى‏خواهند به دين عمل كنند. امامان اين وظيفه را به بهترين صورت انجام داده‏اند، بدين‏سان كه گروهى امين را براى فراگير علوم تربيت كرده‏اند.
پذيرش حكومت بر جامعه اسلامى توسط امامان، جزيى از فعاليتهاى اينان بود، اما شرط اساسى براى پذيرش حكومت، كه وجود ياورانى شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد. چنانكه امير مؤمنان فرمودند:
أما والذى فلق الحبّة و برءالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس أوّلها.
سوگند به آنكه دانه را شكافت و بشر را آفريد! اگر بيعت‏كنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمى‏نمودند... رشته كار را از دست مى‏گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى‏انگاشتم.
غيبت امام، راه چاره‏اى الهى در برابر مكر عباسى‏ها بود كه خواستند امام را بكشند، اما خداى متعال مى‏خواست او را حفظ و براى روز موعود ذخيره كند. بارزترين حكمت غيبت و سر آشكارش در مورد امت ويژه (شيعه اهل بيت) دادن فرصتى به ميراث‏داران ائمه بود كه مسئوليت فكرى و علمى و سياسى خود را براساس فهم بشر غير معصوم، از قرآن اجرا كنند و ميراث فكرى را كه تجربه معصومانه پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، بپرورند. انديشه بازگشت معصوم غايب در آخرالزمان و ظهور دوباره وى در صحنه اجتماعى و سياسى، براى ارزيابى تجارب گذشته غير معصومانه بشر و نيز كشف ميزان تأثير و صدق تعبير و درستى تجربه‏هاى بشر و تحقق وعده الهى [در برقرارى عدالت كامل و حكومت صالحان] است.12
مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسكرى است كه رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است. خدايا! در فرج ولى‏ات؛ حجةبن‏الحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست كه مهدى موعود(علیه السلام)، رهبر معصوم آنان است كه براى انجام وظيفه خاص الهى آماده شده است. تقدير خداست كه پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسى(علیه السلام) او را كمك كند. بنابراين، حكمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مى‏شود، گرچه سنيان به مهدى موعود(علیه السلام) و غايب كه رانده شده و نگران [وضع امت] است، ايمان ندارند.

نشانه‏هاى ظهور

احاديثى كه از نشانه‏هاى ظهور مهدى سخن مى‏گويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مى‏كند:
1. حوادث مستقل و جداگانه‏اى كه رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مى‏كند.
در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانه‏هاى ظهور پژوهش كند، درمى‏يابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديك‏تر است.
از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مى‏گويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مى‏برند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مى‏تواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مى‏شنود و چهره او را مى‏بيند و رايانه‏هاى دستى وجود دارد كه داراى برنامه‏هاى گوناگون است و دارنده‏اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بى‏نياز مى‏كند.
از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مى‏گويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه‏اند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مى‏رسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمى‏كرد.
از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مى‏گويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مى‏شوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مى‏گويد كه زمينه‏ساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مى‏كنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مى‏شوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه‏هاى ظهور آمده است.

تشخيص مدعيان مهدويت

تنها اصلى كه مى‏توان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مى‏شود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مى‏كند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.
امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مى‏شود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مى‏كرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مى‏داد.13
اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مى‏بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى «مهدى سودانى» پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(علیه السلام) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(علیه السلام) است. مهدى سودانى در يكى از نوشته‏هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مى‏گويد:
سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسى‏اش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(علیه السلام) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.
در هنگام جنگ، سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مى‏شود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمودند: بإ؛ داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمى‏شود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مى‏شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت‏قدم مى‏شوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مى‏شود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مى‏كند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مى‏پذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاه‏طلب‏اند، نفاق مى‏افكند. پس به سبب حرص بر جاه‏طلبى، مرا تصديق نخواهند كرد... سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من دستور داد به منطقه «ماسه» در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند... سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(صلی الله علیه و آله و سلم) به من گفت، بى‏آن‏كه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى...14
وى در نامه ديگرى مى‏گويد:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسول‏اللَّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - كه از طرف پيامبر اجازه دارد - كارى نمى‏كنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بى‏آن‏كه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.
من از نور دل پيامبر آفريده شده‏ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.15
محتواى دو نامه نشان مى‏دهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمى‏شود؛ افزون بر اين‏كه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مى‏شود، تحقق نيافت.
به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مى‏كند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كم‏تر از چشم برهم‏زدنى حاضر كرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:
سليمان گفت: اى بزرگان! كدام‏يك از شما، تخت او را براى من مى‏آورد، پيش از آن‏كه به حال تسليم نزد مى‏آيند؟
عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مى‏آورم، پيش از آن‏كه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.
اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آن‏كه چشم برهم‏زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مى‏كند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه] پروردگار من غنى و كريم است!.
طريق ديگر اثبات امام مهدى(علیه السلام) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامه‏اى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مى‏توانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مى‏توانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.
همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زنده‏اند، مى‏تواند انجام دهد. مى‏بايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهى‏اش از حلقه‏هاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مى‏بايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواسته‏اش را مطرح كند، كمى پيش از آن‏كه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مى‏آفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالى‏كه سى ساله به نظر مى‏رسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مى‏پردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.

ويژگيهاى دولت مهدى(علیه السلام)

دولت مهدى - كه انتظار آن مى‏رود - بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولت خاصى است كه نمونه كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مى‏شد. مزيت دولت مهدى بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مى‏راند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر كره خاكى پايان مى‏پذيرد. قرآن به قيامت صغرى در آخرالزمان در آيات 88-82 سوره نمل اشاره كرده است:
و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده‏اى16 بنده‏اى را از زمين براى آنها خارج مى‏كنيم كه با آنها تكلم مى‏كند [و مى‏گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمى‏آورند.17
[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند، محشور مى‏كنيم و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند!
تا زمانى كه [به پاى حساب] مى‏آيند، [خدا به آنان] مى‏گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالى انجام مى‏داديد؟!
در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مى‏شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.
آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى‏آورند [و آماده قبول حق‏اند].
[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مى‏شود18 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مى‏روند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى‏شوند.
كوهها را مى‏بينى و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى‏كه مانند ابر در حركت‏اند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مى‏دهيد، مسلماً آگاه است.
«قيامت صغرا» كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهره‏مندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مى‏آيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(علیه السلام) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوه‏هايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مى‏كند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخ‏سازى است كه اساس مذاهب و انديشه‏ها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) زنده كند.
برخى نمى‏پذيرند كه شيعه به قيامت صغرا «رجعت» معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(علیه السلام) بار ديگر به دنيا برمى‏گردد و به امام مسلمانان اقتدا مى‏كند، چنانكه در روايت بخارى است:
كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم.
چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟
آيا اينان نمى‏پرسند چگونه مردم مى‏فهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مى‏پندارند عيسى كه مردگان را زنده مى‏كند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مى‏كند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اين‏كه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهم‏تر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند.
مهم‏تر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابى‏طالب(علیه السلام) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) اختلاف نظر دارند. برخى مى‏گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) است، جز اين‏كه پيامبرى پس از رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمى‏توان كرد.
امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(علیه السلام) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالب‏اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان] مى‏دانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!19
مهدى(علیه السلام) صحيفه جامعه‏اى را كه امام على(علیه السلام) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مى‏دهد. اين كتاب را امامان - به بيان الهى - پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مى‏نوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مى‏كرد، چنانكه امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمايند:
اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مى‏داديم، هلاك مى‏شديم. آنچه مى‏گوييم به نقل از رسول‏اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نموده‏ايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مى‏كنند.20
اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كرده‏اند، باقى مى‏مانند.
براى آن‏كه دليل حسى باشد و بهانه‏اى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مى‏شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از «پولس» [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مى‏كند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مى‏داد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روح‏القدس] قرار داده است.
بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است.

يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود

به رغم دشمنى تاريخى شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار كفشتن عيسى بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادى، به وحدت‏نظر در ظهور مسيح و پشتيبانى از برنامه‏اى سياسى رسيدند كه برپايى دولت اسراييل بود؛ از آن رو كه به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مى‏آمد. بدين بهانه صدها كليسا و گروه مسيحى آمريكايى و اروپايى براى پشتيبانى دولت اسراييل بسيج شدند.21 در سال 1980، سازمانى به نام «سفارت بين‏المللى مسييحان» در قدس اشغالى تأسيس شد كه اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود:
ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست.
بلافاصله پس از راه‏اندازى سفارت، جشن بين‏المللى ساليانه يهودى - مسيحى، با نام «عيد عريش» برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند.
«سفارت بين‏المللى مسيحيان» يكى از سازمانهاى مهمى بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگره آمريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مى‏شد. در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در «بال» سوييس برگزار و اعلام كرد:
ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر «تئودور هرتزل» به همراه اولين شركت‏كنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شده‏ايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مى‏كنيم.22
در آمريكا، كنيسه‏اى به نام [Indespensationalism] تأسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مى‏رسد. اعضاى اين كنيسه معتقد به بازگشت مسيح‏اند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.
از شمار پيروان اين كنيسه، «جرج بوش» اول و «ريگان» رؤساى جمهور پيشين آمريكا هستند. در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى آمريكا و اسراييل، گفت:
من مى‏پرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد «هرمجيدون» خواهيم بود؟ پيشگوئيهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مى‏بريم، توصيف مى‏كند.23
گفته ريگان مستند به كتاب planet erth The late grad [سياره فانى بزرگ زمين] نوشته «هال ليندسى»، (Hal Indsey) است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد. در اين اثر، مهم‏ترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و هم‏پيمانانشان، به اسرائيل حمله مى‏كند. اين كتاب تأكيد دارد: ارتش نظامى اسرائيل بر نيروهاى شر پيروز مى‏شود و پس از نبرد «هرمجيدون»، وضع براى بازگشت نجات‏بخش مسيح آماده مى‏شود. هرمجيدون نام منطقه‏اى در دشت «المجدل» فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آنجا نبرد خواهند كرد.24

گفت‏وگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(علیه السلام)

در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اين‏كه رهبر موعود، مهدى، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوه وى مى‏باشد، سنى و شيعه، دو نوع گفت‏وگو مى‏توانند داشته باشند:
نخست: گفت‏وگوى شيعى - سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مى‏توان بررسى كرد. شايد از مهم‏ترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانه‏هاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود(علیه السلام) را مشخص مى‏كند. به ويژه آن‏كه دو تجربه سياسى بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سيزدهم.
دوم: گفت‏وگوى اسلامى - مسيحى.
گفت‏وگوى اسلامى - مسيحى
در بسيارى از انديشه‏هاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشه‏هاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مى‏كند. نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام داده‏اند، كم مى‏كند. اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاى آن بنشيند، مى‏توان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث كرد.
اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود. برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى - يهودى حاكم بوده است؛ زيرا يهوديان نمى‏پذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مى‏دهند و اعتراف مى‏كنند عيسى را كشته‏اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، هم‏پيمان قدرتمند اسرائيل شده‏اند و ميليونها مسيحى، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مى‏كنند!

پي نوشت ها:

1 . دو نوع جبر داريم: جبرى طبيعى؛ يعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبيعت كه موجب مى‏شود وجود هر پديده طبيعى مشروط به پديده‏اى قبلى يا پديده‏اى همراه باشد. به دليل فراگير بودن نتايج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است. اگر اعتقاد نداشته باشيم پديده‏هاى طبيعى، مطابق نظام هميشگى است، نمى‏توانيم نتايج استقراء را فراگير بدانيم.
نوع دوم: جبر تاريخى است كه مقصود وقوع ضرورى رخداد يا رويكردى تاريخى است؛ يعنى اگر شرايط فراهم شود، حتماً رخداد يا رويكرد تاريخى پيش خواهد آمد.
در انديشه بشرى، دو نظر در مورد جبر تاريخى هست. نظرى كه معتقد به جبر تاريخى است و به شناسايى احكام كلى كه مى‏تواند حوادث آينده را پيشگويى كند، فرامى‏خواند. نظر بعدى، منكر جبر تاريخى و مدعى است قوانين كلى تاريخ را نمى‏توان شناخت و پيشگويى حوادث يا رويكردهاى تاريخى براساس آن ممكن نيست. ر.ك: المعجم الفلسفى، اصطلاح »الحتمية« و »التاريخية«؛ فلسفةالتاريخ، محمود صبحى، صص55-41ù36.
2 . انتساب »ماركس« به يهوديت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مى‏كند فهم وى از جبر را كه »جامعه بشرى به مرحله‏اى مى‏رسد كه تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاكم مى‏شود« به سبب تأثير »ماركس« از دين بدانيم كه در مدت طولانى از زندگى‏اش پاى‏بند دين بود.
3 . در انجيل يوحنا (14 6) هست كه وقتى مردم نشانه‏اى را كه عيسى آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقى است و وى پيامبرى مى‏باشد كه به جهان خواهد آمد. در حاشيه چاپ دارالمشرق، محقق چنين مى‏نويسد: »انتظار پيامبر در سده‏ها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاى مختلف رواج داشت«.
Third ,R.meir ziotowitz ,by R.hossonScherman ,The chvmash ,The stone edtion .4
p.76 .1994 :edtionfirst impression
»حنان ايل« (Chananel) نگارنده مطلب مذكور، بزرگ علماى يهود در قيروان (1055م / 447ق.) و مؤلف مشهورترين تفسير »تلمود« و اسفار پنجگانه نخست تورات است. مفسران پس از وى، بسيارى از آرائش را گواه آورده‏اند، از جمله »بكيا Bachya«، (1263-1340م./ 5741 - 662ق.) تفسير وى دربردارنده چهار شيوه تفسيرى است: ظاهرى، كلاسيكى، فلسفى و صوفى. تفسير وى، آراى »جنان ايل« را دربر دارد.
5 . ابن تيميه (661-729ق.) مى‏گويد: »بسيارى از يهوديانى كه به دين اسلام تشرف پيدا كرده‏اند، اشتباه نموده و پنداشته‏اند امامان، دوازده رهبرى هستند كه فرقه رافضه بدان مى‏خوانند و از اينان پيروى كرده‏اند«. ر.ك: البداية والنهاية، ابن‏كثير، ج6، ص250، چاپ نخست.
الكافى، ج1، ص277، ح 4-1؛ بصائرالدرجات، صفار، ص470، ح 2-1 و 10.
6 . »إنى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى...«.
7 . »مثل أهل بيتى كمثل سفينة نوح...«.
8 . »يكون بعدى من الخلفاء عدة نقباء بنى‏اسرائيل، اثنا عشر خليفة، كلّهم من قريش«.
9 . »من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه«.
10. »يا على! أنت منّى بمنزلة هارون من موسى...«.
11. الكافى، ج1، ص277، ح4-1؛ صفار، بصائرالدرجات، ص470، ح2-1 و 10.
12. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج3، صص24-33.
13 . بيماريهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود. وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مى‏كرد. با ظهور دوباره مسيح، اين كار تكرار مى‏شود؛ زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلاً به‏كارگيرى اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحله‏ايم؛ به ويژه پس از آن‏كه اسلحه‏هاى جديد در جنگ خليج‏فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند.
14 . ر.ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج1، صص149-139؛ سعادةالمهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.
15 . آثار الكامله، ج5، ص94، نامه 40.
16 . »دابة« به هر جنبنده بر روى زمين مى‏گويند، چنانكه در آيه 56 هود آمده است:
هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اين‏كه خدا بر آن تسلط دارد.
»دابة« در سوره »نمل« به معناى انسان مرده‏اى است كه خدا زنده‏اش مى‏كند [و او با مردم سخن مى‏گويد] به قرينه اخرجنا من‏الارض و تكلمهم.
17 . ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفته‏اند، باقى خواهند ماند، چنانكه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:
و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مى‏گويند: آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مى‏كنند؟!].
18 . اشاره به حشر اكبر و قيامت كبراست.
19 . صحيح بخارى، ج4، ص203، دارالفكر، بيروت. بخارى مى‏گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيداللَّه از نافع از ابن عمر مى‏گويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمى‏ديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمى‏داديم.
20 . بصائرالدرجات، ص299.
21 . البعد الدينى فى‏السياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن. رساله دكتراى وى است.
22 . مقاله »الصهيونية فى اميركا«، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش93-92، 1990/9/10.
23. مقالة »الخليج فى الطريق الى هرمجيدون«، محمدالسماك، السفير، 1990/9/10.
24. الصهيونية فى اميركا، ش93-92.

منبع: ماهنامه موعود